ترس های سه، چهار و پنج سالگی کودک

ترس های سه، چهار و پنج سالگی کودک

در حدود 4-3 سالگی، انواع جدیدی از ترس ها، از قبیل ترس از تاریکی، سگ، ماشین آتش نشانی، مرگ و آدمهای فلج در ذهن کودک خود به وجود می آیند. تخیلات کودک در این سن به حدی رشد می کند که آنها می توانند خودشان را جای دیگران بگذارند و خطراتی را که آنها تجربه می کنند، تجربه کنند. کنجکاوی کودکان، آنها را به هر سو می کشاند. آنها می خواهند علت حوادث و رویداد ها را بفهمند و هم از این موضوع سر در بیاورند که این ماجرا ها با انها چه می کنند. آنها در باره مرگ از این و آنها چیزهایی را می شنوند و می خواهند از این موضوع سر در بیاورند. آنها به محض این که تصویر مبهمی از مرگ را به دست می آورند، می پرسند، «من هم میمیرم؟»

این ترسها در کودکانی که در مورد مسائلی چون تغذیه و توالت رفتن زیر فشار بوده اند، بچه هایی که اعصابشان در اثر شنیدن داستانهای ترسناک یا اخطار های پیاپی بزرگ تر ها به طور دائم تحریک شده است، کودکانی که به آنها فرصت داده نشده که استقلال و معاشرتی بودن خود را تقویت کنند و بچه هایی که پدر و مادرشان بیش از حد از آنها مراقبت می کنند، شیوع بیشتری دارد. این گونه ناراحتی ها تخیل کودک را در مورد ترس خاصی فعال می کند.

البته نمی توان گفت هر کودکی که می ترسد، پدر و مادرش درباره تربیت او اشتباه کرده اند. دنیا پر از چیزهایی است که بچه های کوچک از آن می ترسند و هیچ فرقی نمی کند که پدر و مادر ها چقدر با عشق و تفاهم آنها را بزرگ کرده باشند، چون در هر حال تشخیص میدهند که چقدر در برابر بسیاری از چیزها ناتوان و آسیب پذیر هستند. بعضی از کودکان یعنی 5/1 درصد آنها، مغز هایی دارند که از نظر بیولوژیکی طوری برنامه ریزی شده اند که به تغییراتی که در زندگی آنها پدید می آیند با اضطراب پاسخ میدهند و همه کودکان، بدون در نظر گرفتن اینکه در مراقبت آنها، چقدر دقت به خرج داده باشیم، از چیزی می ترسند.

 

ترس از تاریکی

اگر کودک شما از تاریکی می ترسد، سعی کنید به او اطمینان خاطر بدهید. این مسأله بیشتر از آنچه که به حرف های شما مربوط باشد، به رفتار شما بر می گردد. سر به سرش نگذارید، با او صبور باشید و یا سعی کنید با صحبت با او، از چنگال ترس، نجاتش بدهید. بعضی از کودکان دوست دارند در باره عاملی که آنها را ترسانده است، حرف بزنند. اگر او هم از جمله این کودکان است بگذارید این کار را بکند. به او اطمینان بدهید که دلتان می خواهد حرفش را بفهمید، ولی کاملاً مطمئن هستید که هیچ اتفاق بدی برای او روی نخواهد داد. بدیهی است که هیچ وقت نباید او را از غول، پلیس یا افراد شرور بترسانید.

اجازه ندهید او فیلم ها و بر نامه های ترسناک سینمایی یا تلویزیونی را ببیند و از تعریف کردن داستان های پریان که در آنها ظلم و خشونت وجود دارد، خودداری کنید. کودک به اندازه کافی از مخلوقات ذهنی خودش می ترسد. جر و بحث و دعوا درباره غذا خوردن یا خشک ماندن بستر در طول شب را کنار بگذارید. با راهنمایی های جدی، جلوی بد رفتاری های او را بگیرید، نه اینکه آزادش بگذارید که هر کاری که دلش می خواهد را بکند و سپس او را گرفتار عذاب وجدان کنید. سعی کنید ترتیبی بدهید که او هر روز زندگی سرشار از شادی و مراوده ای را با سایر کودکان سپری کند. هر چه او بیشتر مشغول بازی با بچه های دیگر باشد، کمتر نگران ترس های درونی خود خواهد بود. اگر دلش می خواهد شب ها در اتاقش نیمه باز باشد، این کار را بکنید و یا چراغ کم نوری را برایش روشن بگذارید. با این کار بدون آنکه هزینه چندانی را بپردازید، غول ها را از جلوی چشمش دور می کنید. نه چراغ اتاق پذیرایی و نه صدای گفتگوی اعضای خانواده، هیچ کدام نمی تواند به اندازه ترسهای درونی کودک، او را بیدار نگه دارد. هنگامی که ترس های کودک از بین بروند، او می تواند دوباره تاریکی را تحمل کند.

 

ترس از حیوانات

بچه های دوره پیش دبستانی گاهی حتی اگر تجربه بدی هم از حیوانات نداشته باشند، از یکی دو حیوان می ترسند. اینکه کودکی را که از سگی ترسیده به زور به طرف او ببریم تا بخواهیم ثابت کنیم که هیچ اتفاق بدی روی نخواهد داد، کمکی به او نمی کند. هر چه شما کودک را بیشتر به طرف سگ بکشید، او بیشتر احساس می کند که باید خودش را به جهت مخالف بکشد. به مرور زمان، کودک سعی می کند بر ترس هایش غلبه کند و به سگ نزدیک شود و اگر به او اجازه بدهید که خودش این کار را بکند، بسیار زود تر از زمانی که شما تشویقش می کنید، این کار را خواهد کرد.

 

ترس از آب

بسیار عمل اشتباهی است که کودکی را که از ترس جیغ می کشد، به طرف استخر یا رودخانه بکشید. البته گاهی هنگامی که کودک را به زور وارد آب می کنند، متوجه می شود که شنا کردن در آب بسیار مفرح است و ناگهان ترسش را فراموش می کند، ولی در اغلب موارد، این کار نتیجه عکس میدهد. به یاد داشته باشید کودک به رغم ترسی که از آب دارد، آرزو می کند که بتواند وارد آب شود و بازی کند.

 

سؤال درباره مرگ

در این سن، کودکان به طور دائم درباره مرگ سؤال می کنند. سعی کنید اولین توضیحات شما با بی خیالی همراه باشد و نشانی از ترس در آنها دیده نشود. شما می توانید بگویید، «هر کسی روزی می میرد. بعضی ها وفتی خیلی پیر و مریض می شوند می میرند و بدنشان دیگر کار نمی کند.»

شما ناچارید پاسخ های خود را تا سطح ذهنی کودک پایین بیاورید. برای مثال پاسخی نظیر، «ما عمو آرچیبالد را از دست داده ایم» ممکن است کودک را به وحشت بیندازد که نکن خودش هم از دست برود. از آنجا که بچه ها در این سن، همه چیز را باور می کنند، به خصوص یاد آوری این نکته، مهم است که نباید مرگ را به خواب تشبیه کرد. بسیاری از کودکان با شنیدن این حرف از خوابیدن می ترسند و در عین حال در مورد مرده ها هم ممکن است این عبارت را به کار ببرند که، «او را از خواب بیدار کن.»

بهتر است تا جایی که امکان دارد موضوع را به شکل ساده ای برایش توضیح بدهید و واقعیت ها را به شکل مفصل توضیح ندهید و فقط بگویید که مرگ وضعیتی است که بدن، دیگر کار نمی کند. سپس به تدریج می توانید در باره اعتقادات خانواده تان در باره مرگ با او صحبت کنید. بسیاری از بزرگتر ها کم و بیش از مرگ می ترسند و دلشان نمی خواهد درباره آن حرف بزنند، ولی چاره ای نیست و شما ناچارید در مورد این موضوع مهم بشری، با بچه ها حرف بزنید. اگر شما کسی هستید که مرگ در نظرتان، اتفاقی است که باید آن را با متانت و بردباری تحمل کرد، بنابراین می تواند کم و بیش، این احساس را به فرزندتان منتقل کنید. همچنین به یاد داشته باشید که سؤالات فرزندتان را با روش گشاده بشنوید و با صداقت و سادگی پاسخ دهید. او را در آغوش بگیرید و به او اطمینان خاطر بدهید که برای مدتی طولانی در کنار یگدیگر خواهید بود.

 

به فرزندتان کمک کنید که با ترس هایش کنار بیاید

شما به عنوان یک مادر و پدر، وظیفه ندارید که همه ترس ها را از تخیل فرزند خود محو کنید، بلکه کار شما این است که به او کمک کنید که به شیوه سازنده با ترس هایش کنار بیاید و بر آنها غلبه کند. به قول سلما فریبرگ، در عباراتی با شکوه در سال های جادویی: «سلامت ذهنی کودک در آینده به حضور یا عدم حضور غول ها در تخیلات او بستگی ندارد، بلکه به راه حلی که او برای کنار آمدن با آنها پیدا می کند، مربوط می شود.»

هنگامی که کودک از سگ، پلیس، ماشین آتشنشانی و موارد دیگری می ترسد، ممکن است تلاش کند که به این ترس غلبه کند و با انجام بازی هایی این کار را انجام دهد. این بازی کردن با موارد ترس آور، البته در صورتی که کودک بتواند این کار را بکند، کمک بسیار مؤثری است. ترس موجب می شود که ما دست به کار شویم. بدن ما لبریز از آدرنالین می شود و ضربان قلبمان بالا می رود و قندی که برای تأمین انرژی فوری لازم است، تهیه می گردد. در چنین وضعیتی ما می توانیم مثل باد بدویم و مثل حیوانات وحشی بجنگیم (پرواز کنیم یا به سوی دشمن حمله ببریم). دویدن و جنگیدن سوختی را که برای ایجاد اضطراب در بدن وجود دارد، می سوزاند. اگر آرام بنشینیم به هیچ وجه اضطرابمان از بین نمیرود. کودکی که از سگ می ترسد، اگر یک سگ اسباب بازی را مدیریت کند، اضطرابش کاهش پیدا می کند. اگر کودک شما از موارد مختلفی می ترسد و اضطراب او به قدری شدید است که فعالیت روزمره ی او را مختل می کند، بهتر است از یک متخصص بهداشت روانی کودک کمک بگیرید.

مطالب عمومی

  • آخرین ویرایش .
برگرفته از: کتاب تغذیه، تربیت و مراقبت از کودک
صاحب اثر: بنیامین اسپاک
موقعیت مطلب: بخش 1
صفحات: صفحه 159
لینک منبع: https://koodaklearn.ir/publication/7

نظرات (0)

هنوز نظری برای این مطلب ثبت نشده. شما اولین نفر باشید.

نظر خود را اضافه کنید.

  1. میتوانید به عنوان مهمان نظرتان را در مورد این مطلب ثبت کنید و یا وارد سایت شوید . عضویت یا ورود به حساب کاربری.
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ و متعلق به سایت کودک لرن می باشد.لذا کپی برداری از منابع غیر مجاز و پیگرد قانونی دارد.